فاجعه. عکاس: احمد سالم/بلومبرگ
فاجعه. عکاس: احمد سالم/بلومبرگ

فراخوان ترامپ برای "پاکسازی" غزه غیراخلاقی و ناکارآمد است

پدر یکی از گروگان‌های اسرائیلی در جشن آتش‌بس غزه در هفته گذشته گفت این همان چیزی است که پیروزی به نظر می‌رسد. این برداشتی شرافتمندانه از جنگ 15 ماهه بود و هر والدی عمیقاً با آن همذات‌پنداری می‌کرد. ای کاش درست بود.

پیروزی در جنگ در نهایت به معنای درهم شکستن اراده طرف مقابل برای ادامه جنگ است، زیرا در غیاب یک توافق سیاسی، پاکسازی قومی یا نسل‌کشی، همیشه کسی برای برداشتن اسلحه باقی می‌ماند. این موضوع هرگز واضح‌تر از غزه نبوده است و به همین دلیل است که بعید است این درگیری با آتش‌بس سه مرحله‌ای فعلی به پایان برسد.

حماس هر پایانی برای جنگ را پیروزی می‌داند، زیرا به این معنی است که عزم اسرائیل برای ادامه تلاش برای نابودی آنها را شکسته است. جنگجویان آن با بیرون آمدن از تونل‌های خود برای جشن گرفتن در میان آوارها پس از برقراری آتش‌بس، این نکته را قاطعانه بیان کردند. پس از دعوت از ویرانی برای فلسطینی‌ها با وحشیگری فوق‌العاده حمله 7 اکتبر به غیرنظامیان یهودی بیش از 15 ماه پیش، پیروزی حماس تنها مستلزم زنده ماندن بدون تسلیم شدن بود.

به گفته دولت سابق بایدن ایالات متحده، حماس از زمان شروع جنگ تقریباً به اندازه تعداد تلفات خود، جنگجوی جدید جذب کرده است. این نباید تعجب‌آور باشد. تا زمانی که بیش از 2 میلیون فلسطینی در غزه وجود داشته باشند و هیچ توافقی در چشم‌انداز نباشد، آمادگی برای جنگ و ابزار انجام آن پابرجا خواهد بود.

ناسیونالیست‌های اسرائیلی و نیروهای شوک شهرک‌نشین آنها دقیقاً به همین دلیل از آتش‌بس خشمگین شدند. ایتامار بن گویر، وزیر امنیت ملی، استعفا داد و حمایت حزب فوق راست‌گرای خود، Otzma Yehudit یا قدرت یهودی، را از دولت پس گرفت. او این توافق را "فاجعه" خواند.

نظریه پیروزی اسرائیل هرگز به طور واضح بیان نشده است. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر، هدف جنگ خود را بازگرداندن گروگان‌ها با حذف حماس اعلام کرد. اما از آنجا که هدف از گروگان‌گیری استفاده از آنها به عنوان سپر و ابزار چانه‌زنی است و از آنجا که حماس هم یک ایدئولوژی و هم یک جنبش اجتماعی عمیقاً ریشه‌دار است، این امر هرگز از راه دور هم باورپذیر نبود.

سناریویی که از 7 اکتبر به این سو با وقایع روی زمین سازگارتر است، این است که غزه آنقدر غیرقابل سکونت شود که به محض بازگشایی مرزها، که در نهایت باید باز شوند، جمعیت آن فرار کنند. ناسیونالیست‌هایی مانند بن گویر در این مورد علناً صحبت کرده‌اند و استدلال می‌کنند که شهرک‌نشینان یهودی باید سپس وارد شده و بازسازی کنند.

آنها همچنین در مورد تمایل خود برای الحاق حداقل بخشی از کرانه باختری و در مورد اعتقاد خود به حق کتاب مقدس برای دولت یهودی برای شامل شدن تمام سرزمین مقدس علنی بوده‌اند. و در حالی که نتانیاهو خواستار آواره شدن مردم غزه نشده است، در طول دو دهه نخست‌وزیری خود در مخالفت با راه حل دو کشوری که در غیاب پاکسازی قومی، تنها راه حل بلندمدت قابل دوام برای مسئله فلسطینی‌ها در اسرائیل است، ثابت قدم بوده است.

ناسیونالیست‌های اسرائیل اکنون در دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری ایالات متحده را دارند که از نظریه پیروزی آنها حمایت می‌کند. وی در 25 ژانویه گفت که از آنجا که غزه به یک سایت تخریب تبدیل شده است، بهترین راه پیش رو این است که "تمام آن را پاکسازی کنیم" و حدود 1.5 میلیون نفر را به طور موقت یا دائم به مصر و اردن بفرستیم. او این را یک ژست بشردوستانه توصیف کرد.

ترامپ احمق نیست. او می‌داند که هرگونه خروج از غزه دائمی خواهد بود. همچنین مهم است که نام چیزها را به درستی صدا کنیم. همانطور که دیگران گفته‌اند، این یک مورد بارز از پاکسازی قومی خواهد بود، زیرا تخریب غزه فقط اتفاق نیفتاده است. این کار توسط نیروهای دفاعی اسرائیل انجام شد، زیرا آنها انتقام موجهی از حماس برای وحشیگری 7 اکتبر خود گرفتند. اما در یک مقطع معین، این درگیری صرفاً پاسخ به یک حمله تروریستی نبود و برای هر دو طرف، به چیزی بزرگتر تبدیل شد.

اسرائیل بزرگتر که شامل سرزمین‌های اشغال شده در نتیجه جنگ 1967 است، باید مستلزم پاکسازی قومی باشد، در غیر این صورت تعداد صرف فلسطینی‌هایی که به عنوان شهروندان جدید جذب می‌شوند، اکثریت آرا مورد نیاز برای حفظ یک دموکراسی یهودی را تضعیف می‌کند. این نیز دلیلی است که هیچ رهبر اسرائیلی نمی‌تواند حق به اصطلاح بازگشت میلیون‌ها پناهنده فلسطینی و فرزندان آنها را بپذیرد.

پاکسازی قومی از نظر تاریخی راهی بسیار مؤثر برای کشورها برای دستیابی به پیروزی، یعنی اهداف سیاسی بوده است. این کار دشمنی را که هنوز اراده جنگیدن دارد یا ممکن است در آینده دوباره این کار را انجام دهد، از بین می‌برد. به همین دلیل، بسیار رایج‌تر از آن چیزی است که ما فکر می‌کنیم، در برخی موارد به نسل‌کشی می‌رسد. در حافظه اخیر، ارامنه، آذری‌ها را در اطراف منطقه قره‌باغ کوهستانی پاکسازی قومی کردند و سپس - در سپتامبر گذشته - آذری‌ها همین کار را با تعداد بیشتری از ارامنه انجام دادند.

گرجی‌های قومی در سال 1992 از آبخازیا و در سال 2008 از اوستیای جنوبی اخراج شدند. این برای معکوس کردن یا جلوگیری از پاکسازی قومی کروات‌ها، بوسنیایی‌های مسلمان و کوزوویی‌ها توسط صرب‌ها در دهه 1990 بود که ایالات متحده و متحدان اروپایی آن به طور نظامی در یوگسلاوی سابق مداخله کردند. ترکیه و یونان در پایان یک جنگ در سال 1923 جمعیت‌های اقلیت یکدیگر را با توافق مبادله کردند. امپراتوری رو به زوال عثمانی در سال 1915 اکثریت قریب به اتفاق ارامنه قومی را کشت یا اخراج کرد، زیرا می‌ترسید که روسیه از آنها به عنوان ستون پنجم استفاده کند. امپراتوری روسیه بیش از 95 درصد از چرکس‌ها و اکثریت آبخازها را در طول تهاجم خود به قفقاز شمالی در اواسط تا اواخر قرن نوزدهم اخراج یا کشت. یک لیست کامل متاسفانه بسیار طولانی‌تر خواهد بود.

در دوران اوج‌گیری ناسیونالیسم، احتمالاً تلاش‌های بیشتری برای پاکسازی قومی خواهیم دید. سوال این است که آیا این بار دیگر به عنوان وسیله‌ای برای پیروزی پذیرفته می‌شود یا خیر. یک سوال جداگانه برای اسرائیل این است که آیا در شرایط منحصر به فرد خود، مجبور کردن جمعیت غزه به سرزمین‌های مسلمانان دیگر، چالش‌های سیاسی و نظامی دولت یهودی را در آنجا حل می‌کند یا خیر. عدم پرداختن به این موضوع فقط رنج مردم فلسطین را طولانی‌تر می‌کند و می‌تواند دوباره باعث شعله‌ور شدن یک آتش‌سوزی بزرگتر پان عربی شود.

سوال اول یک سوال اخلاقی است و در حالی که ما هشتادمین سالگرد آزادی آشویتس، مرکز بدترین نسل‌کشی‌ها را گرامی می‌داریم، پاسخ آن باید یک نه قاطع باشد. در مورد سوال دوم - مسئله هویت و محاسبات ریاضی اقتصادی و نظامی بلندمدت 7 میلیون اسرائیلی یهودی که در کنار صدها میلیون مسلمان عرب زنده می‌مانند - من می‌ترسم که به سادگی "نه" باشد.

این ستون لزوماً منعکس کننده نظر هیئت تحریریه یا بلومبرگ ال پی و مالکان آن نیست.

(افزودن جمله در پاراگراف چهاردهم.)